Thursday, April 28, 2005

کارهاي بزرگ
همه در من قلمبه شده اند

Tuesday, April 26, 2005

کاري بايد بکنم
به بزرگي همهءجيغهاي دنيا
بايد کارهايي بکنم که همه
همه به جيغ زدن بيفتند

به بزرگي همه
به بزرگي صداي جيغ

کارهاي بزرگي بايد بکنم
به بزرگي قلبي که وقتي در اتاق مينشيند و از ماهيها و ضد يخها و مورچه خوارها مينويسد نفسش بند مي آيد
نگران از اينکه کارهاي بزرگ مانده اند
در گوشه اي
زير خاک

کارهاي بزرگي بايد بکنم
به بزرگي سازهاي هندي
به بزرگي همين دفهاي خوش آهنگ
به بزرگي دايره هاي عروسي همهء دختران ترک و پسران آباداني

کارهايي به بزرگي شکلاتهاي شيري
به داغي چايهاي سياه
کارهايي به پررنگي ماژيک قرمزم
کارهاي به زيبايي گونه هاي سرخم وقتي هوا سرد است
و به بزرگي چشمهاي زيادم

همه چيزم زياد است
من مخلوطي هستم از زياديهاي دنيا
ترکيب با مزه اي از صداهاي بلند دنيا
از جيغها
از دادها

از کارهاي زيادي بزرگ
به زيادي ويولون
به شدت لبخندي که گوش را کر ميکند
لبخند
لبخندي که زنده ماندن را پيش بيني ميکند

جايي بود
نشاني اش نشاني من بود
حرفي بود
تلفظش تلفظ من بود
صدايي بود
آهنگش آهنگ من بود

حالا همه چيز
همه چيز من شده است
و کارهاي بزرگ
کارهاي بزرگ من


چه کنم؟

Monday, April 25, 2005

گیسوانم هم کمند نیستند تا عشاق شعری بسرایند

Saturday, April 23, 2005

روح پرفتوح هم از همان چيزهاي با مزه است
که مرا ياد ماشين تند آبيمان مي اندازد

و آرين
که کوچک بود و لاغر و حيف
و حيف بود

پر فتوح حکماً تند ميره
از رنوي آبي ما هم تندتر

Thursday, April 14, 2005

دامن کشان
ساقي ميخواران
مست و گيسو افشان
از کنار ياران
ميگريزد

ساري گلين آي ساري آخچي

لالالالالا

Wednesday, April 06, 2005

بهار که مي آيد
يا مورچه ها بال در مياورند و حمله ور ميشوند
يا پشه ها بي ناموس ميشوند و لنگ و پاچه شان دراز ميشود
يا جک و جونورهاي جديد از هر طرف کمين ميکنند و مدعي ميشوند

يا خوابم ميگيرد

Saturday, April 02, 2005

فاصله سنيم با آدمهاي گنده روز به روز کمتر ميشود!