بابا
Hallo
!ween!
Sunday, October 31, 2004
Friday, October 29, 2004
اسم من ارس بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من گليم بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من خوليو بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من کارمن بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من لنا بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من جيزقيل بايد ميبود
موجودي ريز که ديده نميشود
در چمن ميدود و گم ميشود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من کلثوم بايد باشد بار ديگر
اسم من يک تيل بايد باشد بار ديگرتر
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من گليم بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من خوليو بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من کارمن بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من لنا بايد ميبود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من جيزقيل بايد ميبود
موجودي ريز که ديده نميشود
در چمن ميدود و گم ميشود
بار ديگر بار ديگر بار ديگر
اسم من کلثوم بايد باشد بار ديگر
اسم من يک تيل بايد باشد بار ديگرتر
Tuesday, October 26, 2004
نازلي در گذشته
اينجا موهاي همه دراز است
لَخت است
و همه رانندگي ميکنند
و با گوشيهايشان حرف ميزنند
و هيچ کس نميداند حال مرا وقتي ميگويد
ميدونم اسيرت ميمونم واسه تو تو چشمات ميخونم ميخونم ديگه عاشقت هستم
و آدمهاي خيابان نميدانند که من اين آهنگ را قبلاً هم شنيده ام
نميدانند که حالم با هر تغيير ريتم آهنگ عوض ميشود
هي عوض ميشود
هي عوض ميشود
و آخر هم نميفهمم کجا شنيده ام اين همه را
من با بعضي چيزها رابطهء عجيبي دارم
و هيچ کدام از راننده هاي خيابان و ماشينهاي تاريک و گرم اين را نميدانند
با يک ريتم من چند سال بزرگ ميشوم
بعد انقلابي مشوم
بعد عصباني ميشوم
بعد دوست
و آدمهاي پشت خطهاي تلفن هيچ کدام نميدانند که من چندين ميليارد نفر را در دنيا نميشناسم
حتي نميدانند که چندين هزار نفر را ديده ام و بعد گم کرده ام
يا اينکه چند صد نفر را دوست داشته ام و بعد گم کرده ام
خاطراتم را هم
من قبلاً هم نميدانستم با بعضي چيزها کجا آشنا شده ام
بعضي آهنگها را کجا شنيده ام
بعضي حسها را کجا جا داده ام
احساساتم خودم را هم جر ميدهند
اينجا موهاي همه دراز است
لَخت است
و همه رانندگي ميکنند
و با گوشيهايشان حرف ميزنند
و هيچ کس نميداند حال مرا وقتي ميگويد
ميدونم اسيرت ميمونم واسه تو تو چشمات ميخونم ميخونم ديگه عاشقت هستم
و آدمهاي خيابان نميدانند که من اين آهنگ را قبلاً هم شنيده ام
نميدانند که حالم با هر تغيير ريتم آهنگ عوض ميشود
هي عوض ميشود
هي عوض ميشود
و آخر هم نميفهمم کجا شنيده ام اين همه را
من با بعضي چيزها رابطهء عجيبي دارم
و هيچ کدام از راننده هاي خيابان و ماشينهاي تاريک و گرم اين را نميدانند
با يک ريتم من چند سال بزرگ ميشوم
بعد انقلابي مشوم
بعد عصباني ميشوم
بعد دوست
و آدمهاي پشت خطهاي تلفن هيچ کدام نميدانند که من چندين ميليارد نفر را در دنيا نميشناسم
حتي نميدانند که چندين هزار نفر را ديده ام و بعد گم کرده ام
يا اينکه چند صد نفر را دوست داشته ام و بعد گم کرده ام
خاطراتم را هم
من قبلاً هم نميدانستم با بعضي چيزها کجا آشنا شده ام
بعضي آهنگها را کجا شنيده ام
بعضي حسها را کجا جا داده ام
احساساتم خودم را هم جر ميدهند
Friday, October 22, 2004
Saturday, October 09, 2004
پس آن لحظاتي که قرار است خاطره شوند را چه کنم؟
آن همه داستانهاي من و آنجا که قرار است برايت تعريف کنم را چه کنم؟
آن شبهاي سرد اتاق کوچک و شبهاي سرد خيابان شلوغ و شبهاي سرد ژاکت سرمه اي ام را چه کنم؟
ژاکت سرمه ايم را چه کنم؟
حس زيبا شدن را چه کنم؟
حس من به تنهايي زيبا شدن را چه کنم؟
زيرپتو رفتن و با همسايه حرف زدن را چه کنم؟
آرزويم را چه کنم؟
آن همه داستانهاي من و آنجا که قرار است برايت تعريف کنم را چه کنم؟
آن شبهاي سرد اتاق کوچک و شبهاي سرد خيابان شلوغ و شبهاي سرد ژاکت سرمه اي ام را چه کنم؟
ژاکت سرمه ايم را چه کنم؟
حس زيبا شدن را چه کنم؟
حس من به تنهايي زيبا شدن را چه کنم؟
زيرپتو رفتن و با همسايه حرف زدن را چه کنم؟
آرزويم را چه کنم؟